English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4538 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To wash ones hands of somebody (something). U دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to wash something up U بکنار ساحل شستن چیزی
to wash something ashore U بکنار ساحل شستن چیزی
up to someone to do something <idiom> U مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to take the fall [American English] U مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
collective guarantee U مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
custody U مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
launder U شستن
laundering U شستن
leach U شستن
to purge a way U شستن
to wash up U شستن
elutriate U با اب شستن
elute U شستن
deterge U شستن
launders U شستن
scour U شستن
rinses U شستن
rinse U با اب شستن
rinsed U شستن
rinsed U با اب شستن
rinse U شستن
scours U شستن
laundered U شستن
rinses U با اب شستن
wash U شستن
washed U شستن
washes U شستن
scoured U شستن
saponification U با صابون شستن
wash up U دست و رو شستن
carpet washing U شستن فرش
to sponge off U با اسفنج شستن
to sponge down U با اسفنج شستن
make flush U شستن با جریان سریع
slush U باچلپ وچلوپ شستن
bleaches U سفید کردن شستن کامل
bleached U سفید کردن شستن کامل
bleach U سفید کردن شستن کامل
maundy U ایین شستن پای بی نوایان
to do the dishes [to wash up] [to give dishes a rinse] [to wash the dishes] U شستن [تمییز کردن] ظرف
to give somebody a ticking-off <idiom> U کسی را شستن وکنار گذاشتن [ پر خاش]
to give somebody a roasting <idiom> U کسی را شستن وکنار گذاشتن [ پر خاش]
scullery U جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
sculleries U جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
bleaches U سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleach U سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleached U سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
pay d. U خاک زرداریاسیم دارکه شستن ان صرف داشته باشد
amenableness U مسئولیت
liability U مسئولیت
responsibly U با مسئولیت
responsibilities U مسئولیت
liability to disease U مسئولیت
irresponsible U بی مسئولیت
menage U مسئولیت
onus U مسئولیت
unresponsive U بی مسئولیت
trusts U مسئولیت
burthen U مسئولیت
trust U مسئولیت
responsibility U مسئولیت
trusted U مسئولیت
liabilities U مسئولیت
posts U مقام مسئولیت
posted U مقام مسئولیت
charge U بار مسئولیت
post- U مقام مسئولیت
post U مقام مسئولیت
cark U بار مسئولیت
loads U فشار مسئولیت
constructive trust U مسئولیت قهری
charges U بار مسئولیت
in common <idiom> U مسئولیت داشتن
implied trust U مسئولیت فرضی
load U فشار مسئولیت
law of tort U مسئولیت مدنی
imputability U مسئولیت اخلاقی
liability U الزام مسئولیت
liabilities U الزام مسئولیت
irresponsible U عاری از حس مسئولیت
responsible U مسئولیت دار
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
onmy own responsibility U به مسئولیت خودم
product liability U مسئولیت محصول
primary interest U مسئولیت اصلی
office U مسئولیت احرازمقام
offices U مسئولیت احرازمقام
irresponsibly U بدون حس مسئولیت
amenability U احساس مسئولیت
area of responsibility U منطقه مسئولیت
sector of responsibility U منطقه مسئولیت
lavabo U ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
limited liability company U شرکت با مسئولیت محدود
unlimited company U شرکت با مسئولیت نامحدود
without engagement U بدون تقبل مسئولیت
over worked man U مهره شطرنج پر مسئولیت
sponsor U مسئولیت راقبول کردن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
privity of contract U مسئولیت طرفین قرارداد
sponsoring U مسئولیت راقبول کردن
irresponsibly U بدون داشتن مسئولیت
law of torts U قانون مسئولیت مدنی
perils U بیم زیان مسئولیت
peril U بیم زیان مسئولیت
sponsors U مسئولیت راقبول کردن
law of tort U قانون مسئولیت مدنی
The responsibility lies with you. U مسئولیت با شما است.
liability for damages U مسئولیت در برابر خسارت
tied down <idiom> U مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
What do I care? U چطور این مسئولیت من است؟
Responsibility weighed him down U بار مسئولیت کمرش را خم کرد
disclaimers U رفع کننده ادعا یا مسئولیت
loosest U از قید مسئولیت ازاد ساختن
looser U از قید مسئولیت ازاد ساختن
loose U از قید مسئولیت ازاد ساختن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
disclaimer U رفع کننده ادعا یا مسئولیت
amoral U بدون احساس مسئولیت اخلاقی
solidarity U بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
caveat subscriptor U مسئولیت به عهده عضو میباشد
see to it <idiom> U مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
sinecure U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
sinecures U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
ignorance of law is no excuse U جهل به قانون رافع مسئولیت نیست
to shuffle off responsibility U مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to shift off responsibility U مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
accountability U ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
I wI'll do it on my own responsibility . U به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
to pass the buck <idiom> U مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
to pass the buck to somebody U مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
buck passer U شخصی که مسئولیت خود را بدیگران محول میکند
frankpledge U مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
pick up U واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
One insust not step aside and diclaim responsibility . U نبا ید کنا ررفت واز خود سلب مسئولیت کرد
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
profit centre U قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
flushing U شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flushes U شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flush U شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
misrepresentation U در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1But it’s remarkable how, once you’ve committed to something, these things tend to work out in the end.
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com